کشتی زندگی من

جهت باد را نمی توانم تغییر دهم اما می توانم بادبان هایم را طوری تنظیم کنم که همیشه به مقصدم برسم.


تنهایی

تنهایی جهنم است امّا این جهنم با مطالعه تبدیل به بهشت می شود.

موریس مترلینگ 


خشم

چسبیدن به خشم مانند چسبیدن به زغال داغ است. با این که قصد داری آن را به سوی کسی پرتاب کنی، اما این تو هستی که می سوزی.




کودکان از زندگی می آموزند .

اگر کودکان با سرکوفت و عیب جویی بزرگ شوند،

آن ها محکوم کردن ومقصر دانستن دیگران را می آموزند.

اگرکودکان با خصومت و دشمنی بزرگ شوند،

جنگ و ستیز را می آموزند. 

اگر کودکان با ترس و بیم بزرگ شوند،

آن ها دلهره،تشویش و نگرانی را می آموزند.

اگر کودکان با ترحم و دلسوزی بزرگ شوند،

احساس ترحم و دلسوزی به حال خود را می آموزند.

اگر کودکان با تمسخر بزرگ شوند،

خجالتی بودن را می آموزند.

اگر کودکان با حسادت بزرگ شوند،

آنان می آموزند که افسوس خوردن و غبطه خوردن چیست.

اگر کودکان با خجالت و شرم بزرگ شوند،

احساس گناه را می آموزند.

اگر کودکان با گذشت و بردباری بزرگ شوند،

می آموزند که جسور و شجاع باشند.

اگر کودکان با تشویق و ترغیب بزرگ شوند،

اعتماد به نفس را می آموزند.

اگر کودکان با ستایش و قدردانی و تمجید بزرگ شوند،

امتنان و سپاس گزاری را می آموزند.

اگر کودکان با اظهار رضایت و تایید بزرگ شوند،

ارزش دادن به خود و دوست داشتن خود را می آموزند.

اگر کودکان با ایمان و باور بزرگ شوند،

می آموزند که عشق را در دنیا بیابند.

اگر کودکان با شناخت و آگاهی بزرگ شوند،

هدفمندی در زندگی را می آموزند.

اگر کودکان با شراکت و بخشش بزرگ شوند،

سخاوتمندی را می آموزند.

اگر کودکان با انصاف و عدل و صداقت بزرگ شوند،

می آموزند که حقیقت و عدالت چیست.

اگر کودکان با اطمینان و اعتماد و امنیت بزرگ شوند،

صداقت و وفاداری نسبت به خود و اطرافیان را می آموزند.

اگر کودکان با مهر و محبت بزرگ شوند،

می آموزند که دنیا جای زیبایی برای زندگی است.

اگر کودکان با متانت و بزرگواری بزرگ شوند،

داشتن آرامش و خونسردی را می آموزند،

شما کودکان از زندگی چه می آموزید؟


دورتی لی نولت


او آمد،او آمد

بر آبی چین افتاد

سیبی به زمین افتاد.

گامی ماند. زنجره خواند.

همهمه ای،خندیدند.

بزمی بود،برچیدند.

خوابی از چشمی،بالا رفت.

این رهرو تنها رفت،بی ما رفت.

رشته گسست؛من پیچم .من تابم.

کوزه شکست؛من آبم.

این سنگ،پیوندش با من کو؟

آن زنبور،پروازش تا من کو؟

نقشی پیدا،آیینه کجا؟

این لبخند،لب ها کو؟

موج آمد،دریا کو؟

می بویم،بو آمد.

از هرسو، های آمد، هوی آمد.

من رفتم.

او آمد،او آمد.

سهراب سپهری